دوست مندوست من، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

دوست من!

روزانه هاي من و ني ني

سلام    تقريبا ميتونم بگم بعد از 6 ماهگي داريم هرروز تجربه جديدي رو باهم ميگذرونيم مثل غذا خوردن يا غلت زدن ياصداهاي عجيب و غريب در آوردن واقعا روزهاي قشنگي داريم پسملم  اينهم از عكس آتليه ات كه بالاخره وقت كردم بگذارمش توي وبلاگت  باشه ماماني عكس خودته نميبريمش خيالت راحت!!! بيچاره عكاسه نميدونم چطور تونست دوتا از توش دربياره از بس كه اونروز گريه كردي فوشووووووول شديداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا از نور آفتاب وحشت داري و اگر دوثانيه بيشتر آفتاب تو صورتت باشه عصباني ميشي واسه همين تو ماشين همش بايد صورتتو طرف خودم بگيرم جيگرم اينجا هم فكر كنم جاي خوبي باشه به شرطي كه ماشي...
14 دی 1391

جشن 6 ماهگي عزيزكم

خب مامانيييييييييييييييييييييييييي اينهم از شش ماهي كه واقعا مثل يه چشم به هم زدن گذشت  خدارو شكر كه به سلامتي گذشت و تو صحيح و سالم تو بغلمي  وقتي تازه به دنيا اومده بودي و بقيه بهم ميگفتن توي شش ماهگي ميتونه بشينه يا اينكه توي شش ماهگي كه غذاي كمكي رو شروع كنه راحتتر ميشي و غيره انگار يه چيزهايي تو مايه هاي صدسال ديگه بود!!!! ولي الان كه نگاه ميكنم ميبينم 6 ماهه كه تو پيشمي يه هديه قشنگ خدا يه هديه اي كه هرروز داري شيرينتر و جذابتر ميشي  خلاصه جونم برات بگه كه امروز كه جنابعالي 6 ماهت تموم شد واست از قبل برنامه ريزي كرده بودم البته فقط در حدفكر كردن بود ولي اميدوار بودم بتونم به تنهايي انجامش بدم وخدارو شكر ...
7 آذر 1391

ني ني فوضول ميشود!!

اولا از همه دوستاني كه باهام همدردي كردند ممنونم كه من رو درك كرديد ازخدا ميخوام كه هميشه آرامش رو مهمون دلهاي مهربونتون كنه كه دلم رو با حرفهاي خوبتون آروم كرديد...خدا بزرگه توكلم به همونه واما بريم سراصل مطلب!! مثل اينكه هرچقدر پيش ميريم شيرينكاريهاي جديدتري رو بايد ببينيم مگه نه موشي؟؟  تااااازه شدي يه عروسك تپل سخنگو!!!!   تيپ زده تا بريم بيرون هام هام بخوريممممممم!!! آقا صندليش از صندلي ما مجهزتر بود!! اينجا هم برگشتيم داديم ظرفهاروبشوره!!! عشيشم چقدر از آب بازي لذت ميبره خدااااااااااااااااا ...
1 آذر 1391

گلچين ماه 6 زندگي البته هنوز به پايان شش ماه نرسيديم!!

اينهم به خاطر گل روي مامان محمدارشان شقايق گلييي و بقيه دوستان گلمممممم كه چندروز از پيششون رفته بودم صندلي ارتقا يافته اتوموبيل!!!!  پارتي خوش گذشت رفيققققققققققق!؟؟(گفته باشم خوشم نمياد بزرگ شدي بري پارتي هاااا ولي الان اشكال نداره!!!!!) آفرين پسملم ميخوام شجاع بشي و از ماماني دفاع كني هاااااااااااا!!!!! نگاههاي پر از خواهش براي بغل!!!!(واااااااااااااي خدا وقتي ياد بگيري دستتو دراز كني برام چه حالي ميشم!!؟؟) اينهم عكسي كه توي مراسم بازگشت خاله سميرا از مكه گرفتي ... البته توي اون مراسم همه هواسشون به تو بود تا به حاج خانم!!!!!!!! ...
23 آبان 1391

ني نوي من 5 ماهه شدددددددد

سلام جيگرماماني قربونت برم اين ماه يكم از يكنواختي در اومدي و يه چيز جديد اومد توي شكمت توپولوي من خيلي دوست داشتم بگذارم تا بعد از 6 ماهگي بهت غذاي كمكي بدم اما چه كنم كه كلاسهاي دانشگاه شروع شد و ناگزير شدم از الان شروع كنم وبهداشت هم بهم گفت كه مشكلي نداره اميدوارم منو ببخشي ولي اينو بدون كه خيلي دوست دارم و نخواستم بيشتر از اين اذيت بشي آخه شيرم درحدي نبود كه ساعاتي كه نيستم باهاش سير بشي شنيد بودم هم كه شيرخشك اگر بهت بدوم ممكنه شيرمو نگيري منهم كه ميميرم واسه لحظه شيرخوردنت واسه همين از 4آبان بهت هام هام دادم!!! البته چون همون لحظه پيشت نبودم و پيش مادرم بودي نتونست ازت عكس بگيره اما اين عكسها مال ديروزه فداااااااااااااااا...
7 آبان 1391

گلچين 5 ماهگي

اينهم گلچيني از عكسهاي خوشملت مامانم تو خونه اسمت رو گذاشتيم هاردي !!!(همون تپله كه همراه لورل هست) آقااااارو! عزيزدل مادررررررررررررررررررررررر هرروز صبح با خنده هاي قشنگت بيدارم ميكني جيگركمممم! ...
7 آبان 1391

گلچین ماه پنجم

این عکس اولین باری که تنهایی حمومت دادم آخه تا حالا جرأت نمیکردم ولی یکدفعه همه عزم و ارادمو جمع کردم و بردمت حموم... عشیشکم تو هم که حسابی توی حموم بهت خوش میگذره و باهام همه جوره همکاری کردی ممنونم جیگرم برات جبران میکنم!! قربون بچه ژاپنیم بشم من!!! اینهم اون کلاه بافتنیه که خاله واست بافت و آورد گذاشت روی سرت چقدرهم خوشت اومد برخلاف همیشه که تا کلاه میگذاشتم روی سرت کلافه میشدی... اینجا اولییییییییییییییییییییییییییییییییین باره تو عمرت که خودت تنهایی خوابت برد گذاشته بودمت روبروی تلویزیون که یهو اومدم دیدم بلهههههههه آقا خوابش برده فدای چشمات بشم موقع خوابیدنت فرشته من میبینم که با کمک مبله میشینی و تلویزیون تماشا...
22 مهر 1391

بالاخررررررررررررررررررررررررررررررره غلت زد قهرمان من!

در پی تلاشهای بی وقفه جنابعالی سرانجام ساعت 20 روز هفدهم از ماه مهر غلت زدی فدات بشم منننننننننننننننننن!!! من که گرم صحبت با خاله بودم و فقط نشسته بودیم پیشت که یهو حواسمون رفت بهت و دیدیم بلهههههههههههههههههههههههههههه شازده غلتیده!!!اولش یه بار شانسی این کار رو کردی و بعدش چون خیلی خوابت میومد خوابیدی ولی 10 دقیقه بعدش بیدار شدی و هی دست و پا میزدی که مامانی بیا منو بگذار میخوام بازهم غلت بزنمممم!!! مطمئنم که حتما خوابش رو هم دیدی!!! منهم دوباره گذاشتمت و ازت فیلم گرفتم واسه همین کیفیت عکسها پایینه چون از روی فیلم گرفته شده اند اینهم خوشحالی پس از طوفان!!!(الهی من بگردم دور اون مربای دهنت که همیشه زندگیت خیسه!!) ...
17 مهر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دوست من! می باشد