ماه هشتم و پایان ماه نهم
با سلام خاله های مهربون واقعا شرمنده گل روی شماو نی نی هاتون هستم
واما چون مامانم روش نمیشد بیاد خودم اومدم خاطراتمو بنویسم از مامانم دیگه ناامید شدم!!
توی این مدتی که نبودم تونستم با کمک بایستم!(البته هنوز نه چهاردست و پا میرم و نه دندون درآوردم ...)
و با تابم بازی میکنم چون تو سقف نشد به چارچوب در آویزون شدم خیلی هم خوشحال میشم البته به شرطی که مامانم پیشم باشه چون همینکه ببینم داره میره زمین و زمان رو بهم میدووووووزم!!
اینجا هم جلو سینه ام پارچه گذاشتن تا یه وری نشم تو تابم!!
بدون شرح!!
انقدر حرکاتم تند و سریع شده ازاوووووووووووووون بچه فوضولها هستم فقط بذار پا در بیارم میشم سبب یه رژیم همیشگی واسه مامانم!! اینجا یعنی مامانم میخواد پوشکمو عوض کنه که من فرارکردمم رفتم زیرتختش!!!
اینجا هم بابابزرگم منو پرت کرده هواااا!!!
مامانم واسم اولین بار خرید اینترنتی کرده و واسم جاز بزرگ خرید تا بزنم روش صدا بده!!
اینجا از غفلت مامانم استفاده کردم و شکلاتی که داده بود دستم و به خیال خودش نمیتونستم بازش کنم بازش کردم و یه کمش رو خوردم و خودمو حسابی کشیف کردم البته زود بهم رسید و ازم گرفتش ولی خیلی خوشمزه بودددد مامانم نگران بود چیزیم بشه اما نه دیگه بابا مردی شدم واسه خودم!!
گرچه بزرگ شدم اما هنوووووووووووووووووز هم شبها قنداق میشم تا راحت بخوابم آخه خیلی دستهامو میبرم سمت صورتم و هی بیدار میشم..!
البته ظهرها قنداق نمیشم و اینجا برای اولین بار توی بغل مامانم خوابیدم ازبس که بیرون سروصدا بود هی بیدار میشدم واسه همین مامانم منو گذاشت پیش خودش و اون روز رو تا ساعت 6 خوابیدم گرچه دوساعت تمام مامانم نتوست تکون بخوره اما چون به آرزوش رسیده بود و منو پیشش خوابونده بود خوشحال بود ...
فعلا مهم ترین خبرها اینها بودن امیدوارم خوب نوشته باشم مرسیییی از اینکه فراموشم نکردین ازطرفم همبازیهای خوشکلمو ببوسین و بگین همیشه به یادتونم....
+++++++++++++++++++++++++
دوستان خوبم دلیل تاخیرم مشکلاتی است که کمابیش در جریانش هستید متاسفانه روز به روز هم داره بدتر میشه واقعا حتی تو خواب هم نمیدیدم که انقدر ممکنه آدمها سنگدل و بی رحم باشن به خدا واگذار کردم منو از دعاهای خیرتون محروم نکنید من که دعای شب وروزم فقط یک ساعت آرامش هست بی دردسر و بی منت