دوست مندوست من، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

دوست من!

اولین مطلب در بیست و پنج ماهگی

1393/4/11 6:16
نویسنده : مريم
646 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان خوبم امیدوارم خودتون و کوچمولوهاتون در صحت و سلامت باشید باعرض شرمندگی انقد غیبتم طولانی شد که واقعا هیچ عذر و بهانه ای نمیتونه توجیه پذیر باشه ممنون که به وبلاگ سرمیزدید و جویای ما بودید

خب و اما وروجکم دیگه دوسالت تموم و وارد سه سالگی شدی انگار مث یه چشم به هم زدن گذشت با همه مشقتهایی که بود ولی همین که کنارم بودی و مونس شب وروزهام دیگه هیچ وقت احساس تنهایی نمیکردم و بخاطر همین بود که برام این دوسال زود گذشت ایشالله که بهترین ها در انتظارت باشه و همیشه موفق و سربلند باشی البته با وجود اینکه واسه تولدت وقت کافی واسه تدارک دیدن نداشتم ولی خیلی خوب بود و خوش گذشت و خاله و آتی هم لطف کردن به خاطر تولدت اومدن و خلاصه دورهم شلوغش کردیم کیک تولدت هم باب اسفنجی بود که فقط تا توی آتلیه سالم موند بعدش انقد هی بهش ناخنک میزدی تو عکسا درست در نیومده دیگه انشالله سال دیگه از این بهتر هم میشه جیگرکم

تقریبا فوضول شدی و دیگه وقتی چیزی رو نخوای حسابی میفتی روی دنده لج و قهر کردن و رو زمین خوابیدن ! نمیدونم میگن سال سوم زندگی این چیزها رو داره

خداروشکر میکنم که باهوش و بااستعداد هستی که هرچیزی رو بخوام یادت بدم بعد از دوسه بار تکرار سریع یاد میگیری و انجام میدی یا تکرار میکنی خیلی سریع هم با بچه ها ارتباط برقرار میکنی و بیرون که باشیم سریع واسه خودت یه دوست پیدا میکنی

از روز 18 خرداد از شیر گرفتمت و دیگه تقریبا واسه خودت مستقل شدی البته  هراز گاهی سراغ میگیری اما دیگه انقد به دوربرت مشغول شدی که سریعا یادت میره خداروشکر که نه واسه من نه واسه خودت مشکل نبود و اصلا حتی متوجه قطع شدن شیردهی نشدی چون تقریبا از 3 ماه قبلش شروع کردم تدریجی وعده های شیردهی  رو کم کردن بطوریکه روز دوساله شدنت فقط در طول 24 ساعت یک یا دوبار میخوردی اونهم موقع خواب یا اول صبح که روز 18 خرداد دیگه از شب تا صبح رو بی وقفه خوابیدی و دیگه از اون روز شیرنخواستی البته بیشترش هم بخاطر محبتهایی که نه تنها ازت دریغ نکردم بلکه چندبرابرش هم کردم و نذاشتم فک کنی پایان شیردهی یعنی پایان مادر بودن مامانت!!!

بازی های زیادی باهم دیگه انجام میدیم که خیلی دوست داری یکیش نقاشی کشیدن روی وایت برد که هی برات میکشم (البته اصلا نقاشیم خوب نیست و بعضی وقتا به زور میفهمی چی کشیدم!) و تو هم میگی که چیه..... یا مثلا کارتهای آموزشی که باهات کار میکنم خیلی علاقه داری و بعضی وقتا برام میری میاریش و روبروم میشینی تا بهت بگم و تو اسمش رو بگی....از دویدن بی نهایت خوشت میاد و هرجا میریم تقریبا چندباری طول و عرض مکان رو متر میکنی توی خونه که بماند همش درحال دویدنی مخصوصا وقتی که شکمت سیر بشه و یا اسباب بازی که معمولا توپ هست رو تازه خریده باشی با دویدن افتتاحش میکنی....وبازی بعدیت هم که کشتی گرفتن با من بیچاره است و تو همیشه برنده میشی و من بازنده!!!

دیگه کم کم میخوام شروع کنم به پروژه از پوشک گرفتنت امیدوارم باهام همکاری کنی و اذیت نشی مثل دوران جنینی ات تا الان که واسه هیچ چیزی اذیتم نکردی وهمیشه کنارهم دیگه بودیم بازهم خداروشکر

میوه هایی که خیلی دوست داری هندونه و زردآلو و سیب پرتقال هست و بااشتها میخوریشون و اسم همشون هم بلدی چون خیلی دوستشون داری .... واز غذاها هم غذاهایی که بابرنج باشن رو ترجیح میدی و تخم مرغ رو هم دوست داری و طرفدار پروپاقرصش هستی و از فست فود هم سیب زمینی سرخ شده رو بااشتها میخوری مخصوصا چون میذارمش جلوت یکی یکی خودت میخوری و از نوشیدنی ها هم دوغ رو دوست داری و اگر توی شیشه آب خوردنت بذارمش تا ته همشو میخوری همینطور ماست رو خالی خالی هم خیلی دوست داری بخوری

الان دیگه وعده های غذاخوردنت یک صبحانه با شیرنیدو و برشتوک هست و بعدش تا ظهر یا میوه یا بستنی سیر نگه ات میداره وبعدش ناهار و تا حدودا غروب یه وعده غذای سرشبی بهت میدم و بعد ازاون ساعت 11 شب که نزدیک خوابت هست وعده اصلی شام رو بهت میدم که تا صبح راحت بخوابی شیکموی مامان!

علاقه زیادی به حرف زدن و اظهار نظرداری!!! چون تازگیا زبون باز کردی همیشه چه بیرون از خونه و چه توی خونه  و درطول روز مدا م در حال سوال کردنی که این چیه اون چیه!! وقتی هم که صدای حرف زدن میشنوی خودت هم بازبون ناشناخته ای شروع به اظهارنظر میکنی!!! خلاصه شدی طوطی تمام عیار هم توی تکرار کردن و هم توی حرف زدن

از خودم بگم که دارم واسه کنکور ارشد میخونم که انشالله بتونم قبول بشم چون خیلی به ادامه تحصیل علاقه دارم و رشته ام رو خیلی دوست دارم چون توی دوسال گذشته با وجود شیرخواره بودنت هرچی سعی کردم نشد که نشد اما دیگه از امسال میدونم به ماما کمک میکنی تا بتونم درس بخونم و واست مایه افتخار باشم دنبال استخدام هم هستم اما هنوز موفق نشدم چون شرایط کاری انقد سخت شده که امیدوارم بتونم محل مناسب و متناسب بارشته ام کار کنم

الان که دارم اینا رو برات مینویسم روز 4 ماه مبارک رمضان هست به حرمت همین ماه عزیز از خدا میخوام که در پناه خودش تورو حفظ کنه و به من توانی بده که همیشه و همه جا درکنارت باشم و موفقیتهای زندگیت رو باتمام وجود از خدا برات آرزومندم ای تنها بهانه نفس کشیدن من مامانی خیلی دوستت داره و بهت افتخار میکنه چون بااخلاق و رفتار آرام و اجتماعی که داری هرجا که باشیم همه تحسینت میکنن و ازت تعریف میکنن پسر خوب و مهربونم ببخشیدکه مث اونموقع ها واسه وبلاگت وقت ندارم ولی مطمین باش تو فکر هستم و نمیذارم وقفه زیادی بیفته از دوستان و خاله های مهربون هم تشکر میکنم که درکنارم بودن راستی موهات رو هم خودم کوتاه کردم با دستگاه مخصوص بچه ها که بی بی واسه روز تولدت خرید چون دیگه واقعا نگه داشتنت واسه اصلاح توی آرایشگاه کار سختی بود و خلاصه ناچارا مجبوری این آرایشگر بی تجربه رو تحمل کنی زبان

 

بقیه در ادامه مطلب زیبا

این عکس گلی است که توی روز 19 اردیبهشت از باغچه کندی و برام اوردی شاید خودت منظور این کاررو ندونستی ولی واسه من خیلی ارزش داشت واسه همین گذاشتمش لای تقویم و از روزش هم عکس گرفتم تا یادگاری بمونه

اینجا رعد و برقهاو بارانهای تند بهاری بود هم میترسیدی هم خوشت میومد نگاه کنی از اون روز رعد و برق رو شناختی و بهش میگی برق!!!!

خاله و پدربزرگ واست کادو مبلغی پول گذاشتن و آتی واست یه ماشین قدرتی بزرگ و خوشکل خرید خاله هم واسه اتاقت چراغهای رنگی کادو دادن دست همشون درد نکنه خیلی لطف کردن منم که واست لباس و چراغ خواب شلمن خریدم امیدوارم خوشت اومده باشه

این کادر عکس هم کادو از راه دور خاله است از هلند که گفت بذارمش توی وبلاگت یادگاری باشه ممنون ازش

آمد رمضــــــــان و التــــــــهابــــــــی ست به لــــــــب
هر لحظـه مــــــــرا حسرت آبــــــــی ست به لــــــــب
با شــــــــوق لــــــــب تــــــــو “ربنــــــــا” می خوانـــم
هر بوسـه به پــای تـــــو دعای مستجابی ست به لــب
اللهــــــــم عجــــــــل لــــــــولیــــــــک الفــــــــرج

متن تبریک ماه رمضان, پیامک ماه رمضان

خدایا به حق این ماه و این شبها مارا هم شایسته  عنایات و رحمت خود قرار بده آمین یا رب العالمین

پسندها (2)

نظرات (1)

مامانی شهرزاد ( مامان اهورا )
11 تیر 93 11:05
به به به به چه عجب اومدي تنبل خانوم معلومه كجايي نميگي دلمون واسه اين فينگيلي تنگ ميشه ماشاله چقدر بزرگ شده خدا حفظش كنه برات تولدش هم هزاران بار مبارك باشه . از راه دور مي بوسمش توروخدا ديگه تنبل نكن تند تند بيا.
مريم
پاسخ
ممنون عزیزم آره والله خیلی تنبل شده بودم ولی دیگه حتما سعی میکنم تند تند بیام گلی لطف کردی که اومدی از طرفم حتما اهورا خوشکله رو ببوسش زیاااااااااااد
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دوست من! می باشد